-
من از عشق بارون به دریا زدم !
1390/05/19 17:36
پیش نویس : تو این ماه عزیز ... کیامهر خان ... یه بار دیگه ... با یه بازی وبلاگی محشر دیگه ... شور و حال رو به میون ما آوردند ... قرار بود ... کسانی که قصد شرکت کردند داشتن از سفره افطاریشون عکس بگیرن و برای ایشون بفرستن ... تا جناب باستانی عکسا رو دور هم جمع کنن و بهونه ای بشه برای یکجا جمع شدن دوباره دلهامون ... و...
-
جنایت و مکافات !
1390/05/16 22:44
رگ هوش و حواسم را که زد تیزی نگاهت ... عاشقت شدم ! +مصابغه بحطرین غالب بلاقصطان !!! :دی
-
زمستان است نبودنت ...
1390/05/13 21:24
میشکانم یخ حوض دلم را ... با وزنه خاطراتت ... هر شب ... برای قطره ای آرامش دروغین ... +بفرمایید افطار ... :) +مگسی را کشتم /نه به این جرم که حیوان پلیدی است، بد است / و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است / طفل /معصوم به دور سر من میچرخید، / به خیالش قندم / یا که چون اغذیه ی مشهورش تا به این حد گندم / ای دو صد نور به...
-
عادتم تویی ... معتاد تو من !
1390/05/11 19:34
خواست بخیه بزند زمان ، زخم نبودنت را با نخ خیال ... اما چه فایده ... که عشق باز هم عفونت کرد ... در قلبم ... چون خیالم نیز آغشته به رویای تو بود ... مغبون اسید و آن چه او کرد شدی .............
-
آه که این واژه ها لال اند در پیش تو !
1390/05/09 23:23
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 لبت قافیه ی شعرم شده ... بوسه هایت وزنش ... و من چقدر هوس کرده ام که امشب ... طولانی ترین قصیده ها را بسرایم ... + عنوان از شال / کاوه آفاق !
-
you Bury ME Alive
1390/05/08 23:33
زنـده به گـــــــــور میکند ... زیر حجـــم نا امیدی ... فاصله ... رویای آغوش دوباره تو را ... .
-
صبح بخیر
1390/05/08 08:07
نصف شب ... تو ... تشنه ... هر چه غلت میزنی خوابت نمیبرد ... هوا داغ است و همه جا تاریک ... آرام قدم برمیداری که سایه ها متوجه حضورت نشوند ... خنکی آب گلویت را خراش میدهد ... به تخت برمی گردی ... و دراز میکشی ... ولی متوجه حضور سایه ها نمی شوی ... و ... . حس میکنی در هزار تویی گرفتاری که هیچ راه فراری ندارد ... یعنی...
-
تاب تاب عباسی ... خدا منو نندازی ...
1390/05/05 23:28
باز امشب ... هل میدهد ... دست دلتنگی ... مرا ... روی تاب خاطره ها ...
-
بی رحم ! :دی
1390/05/04 22:21
دست اراده ام را بسته ای ... آغوشم التماست را میکند ... بدون ترحم ... ماشه نگاهت را میکشی ... و ... هوش و حواسم پاشیده میشود روی دیوار ... قلبی میماند ... عاشق تر از پیش ... عاشق تر از پیش ...
-
تسلیت !
1390/05/03 22:22
سرد و خاموش ، مثل آخرین لحظه تو ... بی تو تنها ، در کنار تن خسته تو ... من بدون تو چه خواهم کرد ... با دل من بین چه ها غم کرد ... تسلیت کیامهر جان شما که همیشه خنده رو رو لب ما نشوندی ...شما که ... نبینم دیگه غمتو رفیق ... :( + مادر بزرگ آلن جان ، دوست خوب من هم دار فانی رو وداع گفتن ... روحشون شاد ... :(
-
هوا ابریست / دلم ابری تر !
1390/05/02 23:14
اگر قطرات باران از عشق بودند و اشکهایم از جنس باران ... تمام گریه هایم را تقدیم بیابان سرنوشتمان میکردم ... که سبز شود ... و من از شوق روییدنش ... پرنده ! +بارون اومد !
-
[ بدون عنوان ]
1390/05/02 00:04
گاهی دلت میخواهد رگبار فریادت را نشانه بروی سمت همه ... سمت خدا ... بدون صدا خفه کنی به نام اشک ... گاهی دلت میخواهد بغض عمل نکرده ات را آنقدر انگولک کنی تا بترکد ... که ویران شود این خانه سر تا پا تظاهر رفتارت ... گاهی به خودت میگویی کاش میتوانستی دور بزنی میدان مین غصه های عصر هر جمعه را ... چند وقتیست که مظنونم به...
-
I can fEEl the NiGht BeGinninG
1390/05/01 09:38
خیس شده بود در دریای عشقت ، احساسم ... پهنش کردم روی بند حقیقت تا خشک شود ... اما دریغ از ذره ای آفتاب بیخیالی ... مگر این ابرهای دلتنگی مجــــــال میدهـند ؟!!
-
برای این تن سالم ... خدایا شکر !
1390/04/31 18:08
کلا فقط چهار نفر ! این چند دقیقه فاصله ی خانه تا نانوایی هی تمام مقدسات عالم را واسطه ی خدا میکردم که الهـــــــــی زیاد شلوغ نباشد ... دم همیشان تنور سنگگ پزی ... مقدسات عالم را میگویم ! فقط چهار نفر بودند ... خدا را شکر ... ! راستش اصلا حال و وصله ی این یکی را نداشتم ... صف و نوبت و اینها ... آن هم در این ظل ظهر...
-
عرشه ی دنیا !
1390/04/29 16:03
لنگر دروغ را جمع کنید ، بادبادنهای رفاقت را باز ... 180 درجه چرخش ! پیش به سوی زیبایی ... :) +به این میگن شعار ! +زین پس ... ایجا نیز خواهیم نوشتندی !
-
ریشه دار تر ... !
1390/04/28 12:40
مثل کود طبیعی میماند مشکلات زندگی ! بوی گند حقارت و واماندگی میگیرد پیراهن اراده ات ... اما بزرگترت میکند ... قوی تر ... ! :) +:دی +اسم خود را در گینس شهریار ثبت کنید تا دیر نشده ! +سرباز وطن / یاس ! آهنگه هــــــــا !
-
انگار دستت را گذاشته باشی روی دکمه Space !
1390/04/25 20:34
مادر ... پسر بچه اش ... گریــه ............... آن سوی خیابان ... مغازه ی اسباب بازی فروشی ! (چند دقیقه بعد) آن سوی خیابان ................ پدر ... دختر بچه ... اسباب بازی هایش ... خنده ... خنده ! +من ... نیمکت پارک ... بارون ... من ... بارون ... بارون ... :) +مارمولک / TM BAX به مناسبت اعیاد شعبانیه :دی +عیدتون هم...
-
جنازه متحرک !
1390/04/24 19:52
هلش داد سرنوشت و افتاد ... از تپش ، قلب آرزوهایش ! جوانه ی امیدش قطع نخاع شده بود .
-
دلم تنگه ... پرتقال من ... گلپر سبز قلب زار من .....
1390/04/23 22:57
حالت چطوره رفیق ؟ ... خوبی حاجی ؟ خوبی اخوی ؟ خوبی نازنین ؟ به قول تیراژه ... ما که خوبیم ... اما تو باور نکن ..... :) +ماهی تنهای تنگ خونه ی مادر بزرگمو که یادتونه؟ همون که دلش گرفته بووووود ... یادتون اومد؟؟ حالا دیگه خونش اینجاست ... خوش به حالش نه ؟ خدا به همراهت خوشگله ... یادت باشه چی گفتم بهت ... باشه ؟ برو به...
-
دفتر دل !
1390/04/22 13:20
جلد گرفته ام عشقم را با خیال و خاطره ... مبادا که تا بخورد حتی ، گوشه ی احساسم ... زیر دست این همه تنهایی ! بعدا نوشت : آهنگ صفحه ی روزنوشت های دکتر دلژین واقعا فوق العادست ! یکم بعدتر از اون نوشت : بازگشت بسیـ.ـج مـ.ـرد 4 رو از دست ندید ... =))
-
آهـــــای قاصدک...
1390/04/21 19:27
تو که میدانی دلتنگیم پا به ماه است ... پس چرا طبیبم را خبر نمیکنی ؟!!
-
[ بدون عنوان حتی ]
1390/04/20 20:02
:( با ( اضافه ! + برای عزیزی که اینجا را نمیخواند ... اما من در سطر سطر صدایش خواندم غم ویرانگی را ... قربان آن چشمهای تیله ایت رفیق ... ! من در این غربت چه خواهم کرد ... با دل من بین چه ها غم کرد !
-
پناهنده احساسی !!!
1390/04/18 18:51
بگذار مرز دلتنگی را رد کنم ... ببین ... گذرنامه ام فقط مهر لبهایت را کم دارد ... ! + داره بارون میاد !
-
سقط میشود ...
1390/04/17 23:10
هر روز ... همیشــه ... آرزوی پرواز دوباره ی پرنده ... در بطن قفس ... !
-
حالا که نیستی ...
1390/04/16 22:44
پیامبری در قلبم ظهور کرده ... عیسای دلتنگی ... . میدمد بر خاطراتت ... و زنده میکند آنها را برایم ... هر شب ... !
-
لب خوانی زمزمه های ماهی تنهای تنگ خانه مادر بزرگ !!!
1390/04/16 00:17
نازممم... نیازممم ... نغمه و آوازممم ... حس قشنگه پروازممم ... برمیگردی کنارم بازم؟ بخدا سکوته صدای سازم ... بدون تو !
-
از * تا ******
1390/04/14 22:35
* آرزوهای ما محکوم شده اند به اینکه به فعل ماضی التزامی ختم شوند ... این زندگی ماست ... حقیقت ! ** تو که چشمات وارث آسمون آبی بودن ... اشکا رو چرا با مژه هات لب میزدی؟ آسمون که اون روزا روشن تر از همیشه بود ... تو چرا تو قصه هات همش دم از شب میزدی؟ *** این بازی وبلاگی اعصاب خورد کن ... مهیج ... دیووانه کننده رو از دست...
-
هان؟
1390/04/13 23:28
انگار که روزه گرفته باشد روزگارم ! لحظه ای هم که شده لب به آرامش نمیزند ... ... پس کی دوباره نگاهت در بام زندگیم اذان خواهد گفت ؟ کی؟
-
هایکو !
1390/04/12 23:21
سنگ که از قلاب پسرک رها شد گنجشکی هراسان از روی شاخه پرید : لعنت بر مردم آزار ... !
-
قلموی احساس ... !
1390/04/11 23:59
حسی میان بنفش و آبی ... بوم قلبم را تسخیر کرده و ... یاد آن روسری خوش رنگت را تصویر میکند ... یاد چشمانت را ... :)