I can fEEl the NiGht BeGinninG

خیس شده بود در دریای عشقت ، احساسم ...

پهنش کردم روی بند حقیقت تا خشک شود ...

اما دریغ از ذره ای آفتاب بیخیالی ...

مگر این ابرهای  دلتنگی مجــــــال میدهـند ؟!!


نظرات 28 + ارسال نظر
الی 1390/05/01 ساعت 09:47 http://www.dasnevesht.blogfa.com

گاهی حقیقت ابرهای دلتنگی را بارانی تر میکند
شاد موفق باشی

مسلما !
خیلی ممنون
شما هم همینطور
تولدتون هم مبارک !

آفتاب بیخیالی من اینقدر تابیده که دیگه همه چیو سوزونده ...

نخیرم !
اون آفتاب نمیسوزونه !
احتمالا تو بدبینیتو ذره بین کردی و گرفتی بین آفتاب بیخیالی و دلت !!!

مگه بیخیالم میشه بود

نه !
اما گذشت زمان
و فرسایش و این چیزا دست آدم نیس !

ولی بازم نمیشه بیخیال بود !
من که نمیتونم !

ژاکلین 1390/05/01 ساعت 13:12 http://17pm.blogfa.com

ابرهای دلتنگی همیشگی نیستند! اما آفتاب بی خیالی جاودانه! خورشید همیشه پشت ابر نمی مونه!
وری نایس:)

داره شب میشه !
پس خورشید هم پر !

تنکس
میس ژاکی

عااالی بود علیرضا....خیلی منسجم بود......
الهی که دست خورشید آرامش(من بهش نمیگم بیخیالی) ابرای دلتنگی رو پاره کنه و رخ نشون بده.......

سلام الهه جان
به قول خودم نیم دوجین خروار تشکر !
با اینکه اینم کمه ! یه دوجین هم کمه !
آرامش !
به نظرم رسید ولی بیخیالی بهتر بود !
اونطوری هم خب از اون ور بوم میوفتم !
بازم ممنون
خانوم مهندس

زیبا زیبا مثل همیشه

قربانت گل پونه جان
مثل همیشه لطف داری

تقدیم:
"می‌روی و گریه می‌آید مرا
ساعتی بنشین که باران بگذرد"


یاد اون جک افتادم که داشتن طرفو اعدام میکردن ازش میپرسن آخرین خواستت چیه !؟ میگه بهم آدامس بدین هر وقت تموم شد اعدامم کنین !
بی مزست ولی خب ...
اینم دقیقا به معنی همون جمله زیبای شماست تا اونجایی که من متوجه شدم !

اگر کنار بروند دنیا بهشت می شود ... بی گمان ...

نـــــــــــــــه
نمیشه !

فاطمه (شمیم یار 1390/05/01 ساعت 17:39

سلاممم
احساس و حقیقت..مدام سردرگم این هر دو ..
قشنگ بود..

سلام

خب آمیزاد یه جورایی شبیه اون دسمالیه که میبندن وسط طناب مسابقه طناب کشی بین عقل و دل !
خیلی ممنون
خیلی

سمیه 1390/05/01 ساعت 17:43 http://divarnameh.blogfa.com

صف می کشند دلتنگی های من
چو دانه های تسبیح به نخ کشیده شده
چقدر بگردانم...دانه ها را
تا تو بیایی.........!

امان از این دلتنگی

خیلیییییی قشنگ بود
خیلی !

امان ... !

Knight 1390/05/01 ساعت 17:44 http://funoos.blogfa.com/

wow!!!
چه کردی شما...


قربونت

وااااو خیلی خوشم اومد

لطف دارین

خیلی ممنون

محیا 1390/05/01 ساعت 21:35 http://darjaryan.blogfa.com

و ابرها رسولان نمناک خوشبختی اند...

پس روزهات بارونی

افسانه 1390/05/01 ساعت 22:43 http://gtale.blogsky.com

خیلی زیبا بود
ماکه نمی تونیم بی خیال بشیم بی خیال بی خیالی

خیلی ممنون
این بیخیال تیکه کلاممه !
البته چند وقت پیش توسط یکی که کامنتش یکم پایین تره تهدید به مرگ شدم ... برای همین الان تو ترکم

امیدوارم یه باد اساسی بیاد و این ابرهای دلتنگی رو ببره به یه جای دور ....

مگه اینکه طوفان کاترینا اینا یه سری بیاد اینطرفا !
وگر نه فک نکنم از جاشون تکون بخورن اینا
خیلی ممنون

bahar 1390/05/01 ساعت 23:20 http://mangeneshodegan.ir

حقیقتو دوس ندارم... یکم افسانه در گوش احساست بگو...
نذار دلتنگی بهونه شه... بذار بارون بباره رو صورتت..

نمیذارم !
همیشه وقتی بارون میاد همینکارو میکنم !

این ابرهای دلتنگی ، گاهی بدجور جلوی خورشید آسمونم رو میگیره .باید بادی بوزه و آسمون دل رو پاک کنه .

امیدورام بارون رنگ آسمونت بشه رنگ آرامش

این ابرهای دلتنگی 2روزه میاد تا آسمون این شهر شلوغ 2چیکه می باره و میره
انگاری بغض سنگینه نمی تونه خالیش کنه !

خیلی زیبا بود جناب علیرضا

کم کم خالی میشه
خیلی ممنون

ت.ا.ر.ی.ک.خ.ا.ن.ه 1390/05/02 ساعت 00:51

گاهی نشانه میروی سمت همه ای ک نیستند
و آخر میخورد ب خودت

آخر نه !
همون اول !

ahura 1390/05/02 ساعت 01:33 http://WWW

میدهد.فقط کافیه بگی کـ...خارش

این روش پرکاربرد هرجایی هم کارایی داشته باشه
تو این یه مورد جواب نمیده
منظورم این روش شما بود جناب
http://ashghaldooni2.persianblog.ir/post/66/

من که احساسمو سپردم به اتوشویی زمان و ..خلاص!
اما تو باور نکن!!!


ارجاعتان میدهیم به این پست بهار !
http://mangeneshodegan.ir/post-33.aspx

آدم باید یک جوری همراه این همه برگ‌ها و شاخه‌ها، دل به باد بسپارد.

به قول ویلسن کبیر !
برگا همه ریختن ولی شاخه هس
کم کم باید بارو بس
باید برگردیم خونه هامون رو ساک به دس
چیزی که مونده یه خاطرس
پس ..............
...
میدونم ربطی نداشت
همینطوری گفتم دور هم باشیم

FarNaZ 1390/05/02 ساعت 11:23 http://doggish.blogsky.com/

مجال چی؟؟؟
فراموش کردن؟؟ (خشک شدن )
____
منتظر آفتاب نباش... کبریت را بکش...

این فقط بازی با کلمات بود !
وگر نه چیزی که تو دلمه که این نیست
برای همین هیچ وقت این کارو نمیکنم !

کالیف 1390/05/02 ساعت 16:44 http://kaalif.blogfa.com/

شاعر بندی بسته بود ، واژه های خیس می آویخت ..
-
تصدقت

نایس !
خیلی قشنگ بود
قربونت محمد جان

نوشته هایی که در سطر اول گلوله میخورند
بیشتر در اعماق قلب آدمی رسوخ خواهند کرد ..

این که چیزی نبود !
شما شعر گوروس عبدلملکیان در این موردو بخونین چی میگین !

نه خیس میشم
نه بارونی
میدونم که
تو هم نمی مونی

کی میدونه؟

وانیا 1390/05/06 ساعت 12:31

سلام
حرفایه اولی ت رو خوب درک کردم و امما این شعر زیبات
علی امیدوارم زودتر دلتنگی از خونه ی دلت بره بیرون و خوبه خوب بشی

الهی .کدوم باد می تونه ابر دلتنگی رو کنار بزنه؟
آفرین خیلی قشنگ نوشتید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد