تاب تاب عباسی ... خدا منو نندازی ...

باز امشب ...

هل میدهد ...

دست دلتنگی ...

مرا ... روی تاب خاطره ها ...


نظرات 36 + ارسال نظر

خیلی قشنگ بود ... به دل نشست ... فقط چند قطره بارون کم داشت ...که باید گله شو پیش خدا برد!

خیلی ممنون
لطف داری شما
بارون !
آره
حق با شماست !

وکیل الرعایا؟
کریم خان زند بود نه؟

"باز امشب ...
هل میدهد ...

مرا
دست خاطره‌ها ...

روی تاب دلتنگی ..."
شد؟ یا نشد؟

به دو دلیل اینی که نوشتم رو ترجیح میدم !
برای خودم ملموس تره !
آهنگین تره به نسبت !
ممنون !

برای من که بر عکسه!
خاطره ها هلم میدهند روی تاب دلتنگی!!
خیلی قشنگ بود علیرضا ی عزیز

برای من نه !
زیاد ادم خاطره بازی نیستم !
ولی وفته دلم برای یکی تنگ میشه ...
خیلی ممنون قوس قزح جان

وقتی که این تاب بازی به اوج خودش میرسه و اینقدر اوج میگیریم که میرسیم به آسمون،درست همون موقع که فکر میکنیم داریم میرسیم به "اون" توی قسمتی از خاطراتمون که میخوایم،چه بیرحمانه تاب واژگون میشه و ما سقوط میکنیم به همین دنیا و همین زمین خاکی و همین آسمون دودزده بهمون دهن کجی میکنه.....
و دلتنگی به قوت خودش پابرجاست!

واییییییییییی
الهه
دقیقاااااااااااااااااا
بهترین نظر ممکنه !
کامل و دقیق
حس و حال من
جادوی رویا !
که بی اثره روی تلخیه حقیقت !

چقدر کامنت الهه قشنگه...
یادم رفت واسه چی اومدم!!
آها...تشکر از کیانا بابت چی؟!!شخصیه آیا؟!

آره خیلی قشنگه !
دیشب نخوابیدی تو؟
:دی
از دست تو !

تیراژه راس میگه .خاطره هاس که هلم میده ...
فدای الهه بشم که اینقد معذکه اس
قشنگ بود علیرضا

ب تیراژه : بچچه مگه تو فضولی ها؟؟؟؟

مرسی علیرضا..

خب برای من زیاد اینجوری نیست !
خیلی قشنگ بود کامنت الهه
ممنون
ممنون

fafa 1390/05/06 ساعت 11:27 http://www.tobealone.blogfa.com

مثل همیشه عالی لطیف دلنشین... البته غم انگیز ناک با اینکه توش تاب داره

مثل همیشه لطف دارین شما !
خب هرچی باشه بازم غمش از پستای قشنگ شما کم تره !
دقیقا !
تاب و خاطراتمون ازش خیلی خیلی شیرین هستن و این حس خوب منگنه شده به عمق قلبمون !

با خاطره ها اوج میگیری و باز برمیگردی سر جای اولت .همونجایی که بودی و هنوز خاطرات و هنوز دلتنگی که هر لحظه با دستانش محکمتر تابت میدهد .

حتی برمیگردی عقب تر !
هر لحظه ارتفاع اوجت بالاتر و بالاتر میره
و اگه نتونی کنترلش کنی ....

سلام دوست...
یاد این اوا به خیر. از یادم رفته بود.
تاب تاب عباسی...

سلام عزیز
یاد ش بخیر !
ولی من خوب یادمه !
همه ی آواهای کودکی و خوب یادمه !

همیشـه از تـاب خاطـرات کـه پایـین میـام سرگیجـه دارم...

دلتنگـی خیلـی بـی رحمـه!

منم دل گیجه میگیرم همیشه !
بی رحم؟
فکر نکنم !
بیشتر مظلومه خب !

ف@طمه 1390/05/06 ساعت 19:53

هر شب حتی

هر لحظه حتی

سمیه 1390/05/06 ساعت 21:21

این روزها مستعد گریه هستم
از این چیزها ننویسید
از دلتنگ بودنم خسته شدم

چشم !
شرمنده !
سعی میکنم !

بلفی 1390/05/06 ساعت 21:30 http://www.pofitak.blogfa.com

خیلی قشنگ بود
تاب بازی تو بچگی یه حس عجیب داشت
الان دیگه اونجوری نیس
میشینم رو تاب فقط مشکلات یادم میاد
هیییییییییییییییییی
خدا منو نندازی

ممنون
درسته دیگه اونقدر رویایی نیست ... مثل بچگیا ...
اما هنوزم همونقدر شیرین و لذت بخشه برای من !

- خوش بحال شاعر که هنوز انقدری هست که واسه تاب-خطره بازیش دست دلتنگی نیازه...گاهی انقدر سبک (سنگین؟) میشیم که دست نسیمی بسه واسه تاب دادنمون...

- یکی از بهترین طرحهایی بود که تا حالا خونده بودم...خیلی چسبید...مرسی...

جرف جالبی بود !
ولی خب گاهی حتی نسیم هم نیاز نیست و ...

خیلی ممنون
حمید جان !
لطف داری

ژاکلین 1390/05/07 ساعت 00:23 http://17pm.blogfa.com

عیال رو با الف نمی نویسنا! ستاد ضایع کردن بر و بچز!
کیانا چه غلطی کرده؟

اگه میتونی ثابت کن با الف نوشته بودم !
یعنی چی اخه؟
چرا افترا میزنی؟

از خودش بپرس !

ت.ا.ر.ی.ک.خ.ا.ن.ه 1390/05/07 ساعت 02:55

امشب منم نشستم ب تاب بازی
خدا منو ...

لذت بخشه !
اما ...

نگین 1390/05/07 ساعت 10:08 http://dele-shishei.blogfa.com

من برای مرگ خود یک بهانه می خواهم

یک بهانه ی پوچ عاشقانه می خواهم

از غمی که می دانی بی تو بودنم مرگ است

بی تو هرگز ...

گر بهانه این باشد من بهانه می گیرم

عاشقانه می میرم ...

بععععله !

کالیف 1390/05/07 ساعت 13:20 http://kaalif.blogfa.com/

از طرف بنده هم قدردانی بفرمائید!
-
تصدقت ;)

بله
قربان شما

محیا 1390/05/07 ساعت 14:10 http://darjaryan.blogfa.com

دوست دارم کنده بشم از همه ی خاطره ها
دوستشون ندارم...

اگه منگنه نشده باشن به حافظت ... میشه ...

نوشی 1390/05/07 ساعت 14:46 http://miss-M.ir

لایک ..


سپاس

کسی مثل هیچکس 1390/05/07 ساعت 16:48

بار امشب
تاب باز میکند
نبود تو
در خیال من

گاهی دل تاب این تاب بازی ها را ندارد !

رزاس 1390/05/07 ساعت 20:06 http://rozas7.blogsky.com

خیلی قشنگ بود.خاطرات...
مرسی که سری هم به کویر من زدی

خیلی ممنون
قربان شما !

ژاکلین 1390/05/07 ساعت 22:06 http://17pm.blogfa.com

علــــــــــــــــــــــــــــی؟؟؟!!!
آدم فروشی تو روز روشن؟ منو فروختی یه آبم روش؟
نه گریه چیه؟ من تو رو می کشم!!این خلافترین آیکن اینجاس؟؟؟
هرررررررررررررر به بلاگ اسکای!


اینا همش توطئه رژیم اشغالگر قدس و امریکاری جهان خوار بود !


من بی تقصیرم !

وانیا 1390/05/07 ساعت 23:15

تو بغلش بندازی

تو بغلش بندازی
تو بغلش بندازی
تو بغلش بندازی

و مرا به ابرها می رساند این خاطره ها
و آنجا است که دلم می خواهد فریادی بزنم از سر شوق
تندتر تندتر ...
و تو دور و دور تر ...
خیلی قشنگ بود

دور تر و دور تر ..
خیلی ممنون

هاله 1390/05/08 ساعت 00:48 http://www.assman.blogsky.com

مگه تاب بازی دوس نداری؟!
چه کج سلیقه !
بیا پایین .. من دوسش دارم

eeeee
کی گفته دوس ندارم؟
مگه میشه؟
خودتی

bahar 1390/05/08 ساعت 01:39 http://mangeneshodegan.ir

تاب تاب عباسی! خدا منو نندازی!!!

آوا 1390/05/08 ساعت 02:37

و چقدر زیباست این تکرار ِ آونگ
گون ِ تاب......می شود تکرار ِ
خاطره ها را دید...و یا تکرار
دوباره اش را با هر هل
ساخت.راستی واقعا از
دست ِ بعضی ها با
شایعاتشون.....یه
صبح تاشب رو...
خجالتم خووووب
چیزیه!!!!!!!!اما
خوشحااالم که
دروغ بود.خدا
روشکر....
یاحق...


زیباســـت
مرور خاطرات
زیبا ولی کشنده
و دردناک ... وقتی
که میبینی همه اینا
فقط خواب و خیاله و ...
واقعیتی که ............. !
دقیقا ... نمیدونم بعضیا چه
فکری میکنن ... منم همینطور
ببخشید که به سبک شما چپکی
جواب دادم خواستم ببینم چه مزه ای
میده که خیلی باحاله ... حق به همراهتون

با من اما
،سنگینی خاطرات روی قلبم،
الاکلنگ بازی می کنه :دی

:دی

این مینیمالت رو دوست دارم علیرضا
از دیروز تاب بچگی هام رو دارم درست می کنم به امید یک تاب تاب عباسی دیگر!

ممنون
عجببب !
ما که به همین تاب پارک سر خیابون هم راضی هستیم والا
(آیکون نینی کوچولوی قانع)
=))

اشکال نداره . دلتنگی همیشه سراغ مون میاد و مارو توی خاطراتمون تاب میده فقط حواست باشه از روی تاب نیفتی.

حواسم هست ...
اما ...

نیاز 1390/05/10 ساعت 13:25 http://niyaz-1370.blogfa.com

اشکم در اومد ...
حالا هر شب برای دخترم میخونم...
تاب تاب عباسی خدا سانای و نندازی...
چه تلخ وقتی روزگار بگذره و او قد بکشه و بعد
حسرت بخوره...!!!

نخون عزیز مادر همراه من!من خاطره زنده میکنم اما تو...

اشک؟؟؟
چرااااا؟
سانای؟
اسم خیلییی قشنگیه !
سا نای
نه
حسرت نمیخوره ... حتما اونم داره آرزو هاشو مرور میکنه
آرزوهایی که یه روز بهشون میرسه
حتما

این یکی را واقعا دوست دارم ...

فرشته 1390/06/01 ساعت 00:48 http://surusha.blogfa.com

چقدر قشنگ بود..

سلام
عالی بود
بی اجازه لینکتون کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد