خانه عناوین مطالب تماس با من

روز نوشت های شبانه

روز نوشت های شبانه

پیوندها

  • در این همسایگی :

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • [ بدون عنوان ]

نویسندگان

  • م 95

بایگانی

  • آبان 1391 9
  • دی 1390 3
  • شهریور 1390 11
  • مرداد 1390 20
  • تیر 1390 27
  • خرداد 1390 20
  • اردیبهشت 1390 5

آمار : 72721 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • [ بدون عنوان ] 1391/08/29 21:39
    هیچ وقت جرئت نکرده بود هنگام آمدن باران پا به کوچه بگذارد ، همیشه آمدنش را فقط از پشت پنجره تماشا میکرد . آن روزی هم که زیر ناودان انتظارش را میکشید از باران خبری نشد که نشد . آن شب صدای کِل کشیدن زن ها از خانه ی همسایه می آمد ولی از فردای آن روز باران دیگر وقت آمدنش آن طراوت همیشگی را نداشت . تا اینکه یک روز که همه...
  • [ بدون عنوان ] 1391/08/29 00:52
    آی شماهایی که خواهر برادر دارین و تقریبا هم باهاشون هم سن هستید ، بخورید و بیاشامید ولی تروخدا قدر خواهر برادرتون رو بدونید ! منی که داداشم 9سال ازم کوچیکتره ، منی که همیشه (یکی از) بزرگ ترین حسرت (های) زندگیم داشتن یه خواهر بوده میدونم چی ندارم ! حداقل شما سعی کنید بدونید که چی دارید !
  • [ بدون عنوان ] 1391/08/28 00:32
    یادتان نرود ، صبح که از خواب بیدار میشوید نگاهی به پنجره ی اتاقتان بیندازید ! شاید باران دستخطی روی شیشه برایتان گذاشته باشد ! شاید حرف دلش را نوشته باشد ! که چقدر از چتر متنفر است ! که چقدر دوست دارد با شما در امتداد پاییز درختان قدم بزند ... یادتان نرود ! گاهی اجازه بدهید باران در آغوشتان بگیرد ! گاهی قدمهایتان را...
  • [ بدون عنوان ] 1391/08/27 17:08
    هیییی ! چه میکنه این پاییز ... آسمون ابری که هیچ ! آسفالت و سنگفرش های خیس و شلپ شلوپ ماشینا و بوی نم و چتری که جا مونده و موهای تر هم هیچ ! این روزا اینجا هم هر صفحه ای رو باز میکنی میبینی نم قطره قطره کلماتش پنجره های خونه ی احساست رو خیس میکنه ...
  • [ بدون عنوان ] 1391/08/17 23:13
    نشسته ام که صدایی به برکه ی خیالم سنگ میزند ! شاید کسی پشت در ایستاده ، زنگ میزند ... یعنی ... تویی ؟ آمده ای که برگردی ؟ شور که نه ... حس غریبی به دلم چنگ میزند اما کسی نیست جز خیالات و حسابی انگار ... بی تو صاحب لبخند آینه منگ میزند ...
  • ! 1391/08/15 20:06
    یکی از حیاتی ترین شاهرگ های انسان محسوب میشوند و وجودشان در بسیاری از انسان های برای ادامه ی حیات ضروری به نظر میرسد ، در حالتی که از آنها استفاده نمیشود شباهت فوق العاده ای با روده ی کوچک پیدا میکنند و یکی از مهم ترین تفاوت هایشان با رگ های دیگر این است که بجای قلب به مغز متصل میشوند ، بسته به سلیقه ی هر فرد به رنگ...
  • [ بدون عنوان ] 1391/08/11 23:40
    بسلامتی تموم شد ! نمیدونستم که میشه در عرض دو-سه هفته همه رو خراب کرد ! نمیدونستم میشه به این سادگی یه قسمت هایی از زندگیت رو ببری بندازی کنار ! زندگی که نه ، نمیدونم واژه های درست کودوما هستن ! خب سادست دیگه ... گند زدن به همه چی ... همیشه ساده بوده ! از همون "آدم" ... اونم گند زد ! نه ، اصلا گند زدن هم...
  • آدمیست دیگر ... 1391/08/10 00:16
    آدمی را میشناسم که هیچ کس او را نمیشناسد ، آدمی را میشناسم که هیچ وقت تکلیفش با خودش مشخص نیست . آدمی را میشناسم که یاد گرفته حسابی محکم باشد اما نقطه ضعفش ... آدمی را میشناسم که گاهی به ... وسطش هم نیست ! و گاهی بخاطر مسائل جزئی با عالم و آدم سر جنگ دارد . آدمی را میشناسم که گاهی دلش حتی برای گنجشک ها و مورچه های محل...
  • انگشت شست ! 1391/08/07 23:13
    سلام ، برو کنار ، احوال شما؟! ، سلام برسونید ، گم شــو مرتیکه (...) ، نوکرتم ، (........) ، زرشک ، بادابادا مبارک بادا ایشالا مبارک بادا ، (.......) و ... و ... و ... اینها همگی مفاهیمی هستند که یک "بوق" ساده ممکنه وسط یک چهار راه شلوغ داشته باشه ! و این "بوق" بخشی از فرهنگ و عرف جامعه رانندها...
  • هانس کریستین اندرسن ... اصفر فرهادی و ... 1390/10/30 23:39
    نمیدونم داستان لباس جدید امپراطور رو خوندید یا نه ... همون داستانی که دو نفر وانمود میکنند توانایی این رو دارند تا برای پادشاه لباسی بدوزند که فقط افراد دانا قادر به دیدنش هستند ... بهمین خاطر اطرافیان پادشاه با اینکه نمیتونند لباس خیالی رو ببینند ولی شروع به تعریف و تمجید از لباس میکنند ! بعد از اینکه جدایی نادر از...
  • غروب 1390/10/10 22:02
    انگار که زخم خورشید عمیق تر از این حرفهاست ... پشت آن کوه ... در کارزار افق ، گویی آسمان دارد زمین گیر میشود !! +تولدت مبارک خانوم دکتر :)
  • جاده در دست تعمیر است ! 1390/10/06 01:10
    Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 صدایی می آید ، از ماشین پیاده میشوم ... سرم گیج میرود ، همه چیز دوتا شده ، خواب میبینم ؟؟؟ همه به طرف من می دوند ، یکی هولم میدهد ... دیگری فحشی ، زنها جیغ میزنند ... یکی فریاد میزند : - برید کنار ... راهو باز کنید ... من دکترم ... آره دکتر رررررر ... دکتر ؟؟؟...
  • سقوط 1390/06/16 22:14
    خسته شده بود از همه چیز ، از این زندگی ... ته خط بود ... دیگر توان ادامه دادن نداشت ... دیگر نمیتوانست ... راه دیگری برایش نمانده بود ... زیر پایش را نگاهی انداخت ... بلند بــــود ... بلند ... تنش میلرزید ... اما میدانست که راحت میشود برای همیشه ... همه ی دردهایش را در کسری از ثانیه در ذهن مرور کرد ... چشمانش را بست...
  • سرتیتر خبرها 2 : 1390/06/15 19:23
    دیشب هواپیمای خیالم هنگام گذر از مختصات دلتنگی با مشکل فنی مواجه شده و سقوط کرده است .کارشناسان عامل اصلی این سانحه ی اشکبار را نامساعد بودن وضعیت جوی دل خلبان و همینطور برخورد با توده هوایی حقیقت میدانند . گروه امداد دلخوشی های باقی مانده همچنان برای یافتن جسد لبخندم در تلاشند ! +زین پس در دانه های ریز حرف نیز خواهیم...
  • سورپرایز ! 1390/06/14 21:20
    از سورپرایزی که درموردش گفته بودم چند لحظه پیش پرده برداری شد ... دانه هـــای ریز حـــــرف !!! اگر پست اول رو بخونید دلیل سورپرایز بودنش رو متوجه خواهید شد !!! +البته چند روزی زمان میبره تا به اون فرم اصلیش در بیاد ...
  • پدر 1390/06/14 10:09
    همیشه اینجور وقتها لال میشوم ... کم میارم ... که چه بگویم ... چه بگویم ؟ ... میدوانم که این روزها دلت تخت عشق بازی کبریت و بنزین است ... اما قادر نیستم تصور کنم قامت الو آتش وجودت را ... میدانم سخت دلتنگی ... میدوانم تیر نبودن عزیزت همین که از چله رها شده بر قلب تو نشسته ... اما نمیدانم چه بگویم .... تسلیت ؟ بگویم...
  • گهی زین به پشت ... گهی ........ 1390/06/12 23:18
    امروز آسفالت خیابونای مرکزی شهر تبریز فرش زیر پای کسایی بوده که خونشون به جوش اومده بود از دست "انسان" (!!!!!!!!!) هایی که دارن لالایی میخونن برای خواب همیشگیه دریاچه ی ارومیه ... گویا نمایندگان این "انسان" ها هم بصورت کاملا انسان دوستانه ای خودشون رو پای این میز مذاکره ی رسوندند و بحث با به میون...
  • manoto1 1390/06/11 21:06
    میدانی چیست ؟ من فسفر کشیده بودم خنده هایت را ... امتحانم از اشکهایت بود روزی که مردود شدم ... این دلتنگی هم حاصل غمیست که چون سه نقطه ای پایان هر جمله نگاهم مینشاندم ... آن روزها که تو تمرین تند خوانی میکردی ... + Stay With Me / امیر تتلو - فریمان (پاپ)
  • رسول عشق ! 1390/06/10 22:18
    ایمان آوردم به پیامبر سرزمین وجودت ، در اولین هم آغوشیمان ... وقتی قامت خمیده ی لبخندم را شفا داد معجزه ی بوسه ات ...
  • مرگ رنگ سبز برگ زندگیست نبودن تو ! 1390/06/08 22:11
    کدام یک از شماها میداند که این دخترک ناز سرزمینمان چقدر دوست داشتنیست؟ چه دل بزرگی دارد؟ کدامیک تان معرفتش را لمس کرده اید وقتی خودت را در او رها میکنی ... اما شناور نگهت میدارد دست رفاقتش که غرق نشوی ؟ چه کسی میداند چه شبها که غصه نخورده ، چه روزها که اشک نریخته ... چه زمانها که دلش شور نزده برای همسایگان آدمیزادش ؟...
  • ترانه ! 1390/06/06 23:29
    گفتم یه نشون بده که برمیگردی یه قولی لا اقل یه حرفی ولی به حرفام تو گوش نکردی بی خبر تنهام گذاشتی رفتی حالا من موندم و خاطراتت دلمو خوش کردم من به یادت مثل سایه ای ، همیشه تو اتاقم نیستی و تب زدست این تن داغم سایت انگار که کنار من نشسته سرشو گذاشته رو این شونه خسته سایت انگار داد میزنه میگه باهاتم ولی من نمیشوم...
  • انگشت 60 برای نیوتن عزیز :دی ! 1390/06/03 23:34
    هر قانونی تبصره ای دارد ... ... آغوشت تبصره قانون جاذبه !
  • ... 1390/06/02 02:44
    چــرا این قلب من خاموش باشد ؟ اگر خورشید را عشقت بیافروخت ! اگر عالم سرای این دو روز است ... چرا نفس حریصم در عطش سوخت؟
  • هیدروژن بیخیالی حتی !!! 1390/05/31 23:13
    در گیر و دا ر جاذبه ی این همه مشکل ... میشود گاهی پر کرد بادکنک ذهن را با ( هیدروژن) هلیوم رویاها ! بعد از تحقیق (!!) نوشت : مثل اینکه برای پر کردن بالون ها از گاز سبک هلیوم استفاده میکنند تا سبک تر از هوا باشه و به پرواز دربیاد ... من فکر میکردم هیدروژنه :دی
  • h-: مرداد ... 1390/05/30 13:27
    واقعا که کار سختیه ... خیـــــــلی ... انتخاب سه پست از بین هفتاد و چهار گزینه منتخب برای قرار گرفتن در بین ده پست برتر ماه ... بین این هفتاد و چهار کاندید پستهایی بیشتر از تعداد انگشتان سه دست (!) پیدا میشن که واقعن عالین ... مثل پستهای شماره : 1 - 3 - 5 - 9 - 19 - 25 - 28 - 31 - 32 - 35 - 36- 40 - 41 - 42 - 43 - 50...
  • پرواز ! 1390/05/28 18:57
    همین که میوزد در ذهنم رویایت ... رها میشود از دست طفل نافهم حقیقت ... برای لحظه ای ... نخ بادبادک باورم ! + این پست جناب صفر و نیم ! +آهنگ متن این وبلاگ برای این شبها !
  • سرتیتر خبرها ! 1390/05/26 23:25
    از ساعتی پیش جنگل های دلم دوباره طعمه حریق آتش دلتنگی شد ... گزارشهای رسیده حاکی از پیشرفت لحظه به لحظه این حس می باشند ! :) +حس / پیام صالحی !
  • زمستانم آرزوست ! 1390/05/24 19:09
    Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 سرد بود ، خیلی ... زمستان خالص . میگفت ... شرط میبندد اینجا آتش هم یخ بزند ... خب ، حق داشت ... ســـرد بود ، خیلی ... میگفــــــت : اینجا ... همیشه همینطور بوده ... مثل دیروز ... ماه قبل ... مثل سال بعد ... . اینها را همسایه ی خوشروی سمت راستی میگفت ... تنها هم...
  • هیچ ! 1390/05/22 21:18
    زمین هیچ و زمان هیچ و هوا هیچ تویی نقطه ثقل و مــن و مــا هیچ لبت بی قیمت اســت و در قبالش هزاران مخزن شـــــمش طلا هیچ
  • تو ! 1390/05/20 18:57
    شهر افکارم را ... خیابانِ خیال تــوست ... پر تردد ترین مسیر آمد و شد ! + عکس پرسنلی کودک درون من بهمراه دستخط ایشون ... برای شرکت در این مسابقه ! +بابک معصومی هم رفت ... روحت شاد ! +برای همه مریضا دعا کنید .
  • 95
  • صفحه 1
  • 2
  • 3
  • 4