آدمیست دیگر ...


آدمی را میشناسم که هیچ کس او را نمیشناسد ، آدمی را میشناسم که هیچ وقت تکلیفش با خودش مشخص نیست . آدمی را میشناسم که یاد گرفته حسابی محکم باشد اما نقطه ضعفش ... آدمی را میشناسم که گاهی به ... وسطش هم نیست ! و گاهی بخاطر مسائل جزئی با عالم و آدم سر جنگ دارد . آدمی را میشناسم که گاهی دلش حتی برای گنجشک ها و مورچه های محل هم میسوزد اما آن روی سگش که بالا بیاید هر گاوی را حریف است ، آدمی را میشناسم که بدنبال چیزیست که این روزها هیچ کس ندارد ! آدمی را میشناسم که بدبین بودنش را به حساب منطق میگذارد و در افکارش به تنهایی یا ویرانگی یا بن بست که رسید از خوبی های دنیا برای خودش فلسفه میبافد ، آدمی را میشناسم که حرفهایش را بازیافت میکند ، "داغونم" را از دلش تحویل میگیرد و "خوبم ممنون تو چطوری؟" را تحویل جامعه میدهد ! آدمی را میشناسم که خر نیست ، نمیشود متاسفانه ، آدمی را میشناسم که به اندازه ی ده نفر قهقهه میزند و میخنداند ، آدمی را میشناسم که  میتواند درد همه را بریزد توی خودش و برود گوشه ای خفه خون بگیرد و هی برای خودش تیک تاک تیک تاک کند تا که یک روز بلاخره بترکد ، آدمی را میشناسم که راستش آدم بدی نیست ! به بد اخلاقی ها و گنده دماغی ها و ضد حال ها و بد دهنی ها و دمدمی مزاج بودنش و ... نگاه نکنید ،  خلاصه آدمی را میشناسم که با خودش سر جنگ دارد ... هر روز جلوی آینه می ایستد و به من فحش میدهد !



نظرات 3 + ارسال نظر

این کلا توصیف علیرضاها نبود؟؟؟؟
آدمیست دیگر...
"اصلا"
یک روز حوصله ندارد خودش را برمیدارد می اندازد دور...

ژولیت 1391/08/10 ساعت 11:31 http://migrenism.blogsky.com

چقدر این آدمه شبیه توصیف دیگران از من بود! ینی منم علیرضام؟ دور از جووووووووووووون!

جزیره 1391/08/10 ساعت 23:34

علیرضا جان "آدمی" را به "ادمهایی" تغییر بده. البته اون ادمها جلو اینه به تو فحش نمیدن ها

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد