زمون بچگی های ما ، یه لیبلی هایی بود که می چسبوندیم رو جلد ، اسممون ُ می نوشتیم ، کلاس چندم و الف و بهاشُ می نوشتیم ، خلاصه هر دفتری که بود یه لیبل داشت شکل همۀ همکلاسی ها و متفاوت با همهشون .. یادته؟ - می دونم که یادته ;) تصدقت ..
یادمه :) یادمه خیلی خوب من یه بسته حرف برگردن داشتم ( جریان داشتنشم مفصله !) با اونا اسممو تو کتاب دفترام مینوشتم تا اینکه حرفای اسمم تموم شد یکی از غم انگیز ترین روزای زندگیم بود اون روز !
تا وقتی با خیال و خاطره سرت گرمه احساس خوبی داری و عشقت امنیت داره...همینکه بر میگردی به واقعیت هزار تا تا میخوره...پاره پاره میشه...دلت...احساست...
سر گرم؟ نمیدونم شایدم واژه ی مناسب تری وجود نداشته باشه تا حالا بهش فکر نکردم ! واقعیت تلخه ! امید همین خیال ها و خاطره ی روزهای خوشه ! البته این چیزا با رویا پردازی فرق داره ! حق با توئه خانم مهندس :)
مطمئنی که هرچی که هست رو جلد همون دفتر نیست؟ مطمئنی؟ واسه من که هر چی که بود همون خاطره ها بود...رو جلد و پشت جلد یکی بود خاطره ها رو حذف کنم از عشق چیزی نمیمونه کل دفتر همون جلدشه
خاطره ها که فقط جلد این دفتر نیست! کل صفحاتش تک تک کلماتش همه چیزش خوبیش بدیش تلخیش مرور همه چیزش شیرینه :)
چی چی رو یادش بخیر! ستم ترین کار ممکن جلد کردن دفتر کتابا بود... اصن ظلم بود! شاید فک کنی من خیلی شلخته بودم ولی برعکس همیشه همه چیزم مرتب بود و بی نقص... دلیلش این بود که به اختیار خودم نبوده... البته من خودم به صورت ژنتیک یه رگه هایی از سانتی مانتالیسم و منظم بودن و با سلیقه بودن دارم ولی ژن شیطنت و شلختگیم میدونم قوی تر و بیشتره!!! واسه خاطر همین هرچی بزرگتر شدم شلخته تر شدم و عصیان گر تر!
نه دیگهههه ! اون زمون آره شکنجه بود ولی الان شده جز شیرین ترین خاطرات و آرزوی همس برگشتن به اون روزا داداشی
پس مثه منی :دی البته عصیانگر فک نکنم باشم همون شلخته !
سلام سر کار چیه؟ خب بایدم فیلی باشه ! http://manopezeshki.persianblog.ir/post/304 با نصب کردن این افزونه رو فایر فاکستون اگه گودر داشته باشین میتونین اد کنین وبی که فیلیه و خیلی راحت از گودر دنبالش کنید ! بدون این افزونه گودرتون هم فیلی میشه تا اونجایی که من میدونم
چقدر هوای دفترچه هامو داشتم حیف اونزمان بفکر خاطره نبودم گاهی میرفتم برگه های رنگی پوشه های بابا رو بی اجازه برمیداشتم ک روی دفترم فرق داشته باشه دوستداشتم دفتر من فقط دفتر من باشه بعدش اگه گوشه اش تامیخورد ارنجمو محکم میذاشتم روش که صاف بشه یا هم سریع میومدم میذاشتم زیر صندلی میشستم تا صافش کنم
آرههههه آی گفتی ! اگه کاغذی دفتری از وسایلم تا میخورد میذاشتم زیر فرش و مینشستم روش تا صاف بشه الانم دفتر نوشته هات خاصه و فرق داره ! تاریکخونت :) نذار کم رنگ باشه اینطوری :)
- عشق تا نخورده ات رو عشقه... طرحای کوتاهت دارن روز به روز پخته تر میشن...محشر بود...
- "آچین و واچین عسل شیرین قصه مون هنوز ناتمومه از اینجا به بعد کی میدونه که چی سرنوشتمونه"... چه غم آروم دلنشینی توو صداشونه...بدجور چسبید...مرسی که معرفی کردی...
بودنت هنوز مثل بارونه مثل قدیما پاک و روونه از پشت این دیوار بی رحمه که بینمونه ..... :) غم آروم و دلنشینننن آره همینه از دیروز دارم میگردم اسم این حس و چی بذارم... همون که وقتی هدفونو میذارم تو گوشم و وب دلژینو باز میکنم همه وجودمو پر میکنه از وجودش ...
زمون بچگی های ما ، یه لیبلی هایی بود که می چسبوندیم رو جلد ، اسممون ُ می نوشتیم ، کلاس چندم و الف و بهاشُ می نوشتیم ، خلاصه هر دفتری که بود یه لیبل داشت شکل همۀ همکلاسی ها و متفاوت با همهشون .. یادته؟
- می دونم که یادته ;)
تصدقت ..
یادمه
:)
یادمه
خیلی خوب
من یه بسته حرف برگردن داشتم ( جریان داشتنشم مفصله !)
با اونا اسممو تو کتاب دفترام مینوشتم
تا اینکه
حرفای اسمم تموم شد
یکی از غم انگیز ترین روزای زندگیم بود اون روز !
چه جوری وقتی یکی تو دلته با خیال و خاطره تنها میشی ؟؟
تو دلمه !
اما کنارم نیست
:(
همه دلتنگیام از همینه
همین
آخی یادش بخیر
واقعا یاد اون روزا بخیر
:)
توصیفه بسیار جالبی بود
مبادا تابخورد گوشه ی احساساتم
اما اینا روتوخیال فقط میشه کرد احساسات مااونقدر تا خورده که خدا می دونه .تازه مچاله هم شده
:)
آره
حق با توئه
گاهی هم میمونن زیر دست و پای روزگار
گاهی ...
جلدش محکم نیس...
مال ما که تا خورد رف ...تو مواظب باش
جلدش؟
آره
هیچ تضمینی بهش نیست
ایشالا قرعه ی اقبالت تا نخوره خانم دکتر
:)
به قول یکی تاریخ تکرار میشود هر لحظه
ایشالا دفعه ی بعدی هیچیش نمیشه
:)
گاهـی حجـم تنهایـی اونقـدر زیـاده کـه همـه چیـز زیـرش لـه میشـه ...
+ فـ و ق ا لـ عـ ا د ه بـود! :)
سپردم آب طلا بیارن اینو اون بالا باهاش بنویسم
حق با توئه
گاهی نمیشه کاریش کرد
دواش هم فقط شونه ایه که نترسه از خیس شدن
:)
خیلی ممنون
تا وقتی با خیال و خاطره سرت گرمه احساس خوبی داری و عشقت امنیت داره...همینکه بر میگردی به واقعیت هزار تا تا میخوره...پاره پاره میشه...دلت...احساست...
سر گرم؟
نمیدونم
شایدم واژه ی مناسب تری وجود نداشته باشه
تا حالا بهش فکر نکردم !
واقعیت تلخه !
امید همین خیال ها و خاطره ی روزهای خوشه !
البته این چیزا با رویا پردازی فرق داره !
حق با توئه خانم مهندس
:)
به جلد های این روز ها هم نمیشه اعتماد کرد ..
به هیچی نمیشه اعتماد کرد این روزا !
هیچی !
حتی به رفیق
ولی نباید بدبین بود
نه؟
ممنون هاله جان
:)
سلام
همش ۳ خط؟
جالب بود
سلام کوروش خان
خب حق دارین تعجب کنید !
اگه با پستای خودتون مقایسه کنید حال و هوای اینجا رو
پلیس امو بالاخره؟
نگران نباشین
ان الله مع الصابرین
چه فکر نازک غمناکی...
نازک؟
بعضی کلمه ها خیلی جالبن !
نازک غمناک
منتها بعض ترکیبا جالب ترن !
سلامم
خیال و خاطره...گوشه احساس..
کاش تنهایی ها رو باد با خودش ببره..
زیبا بود..
سلام
باد ببره؟
کجا؟
طبق قانون پایستگی تنهایی
تنهایی نه بوجود میاد نه از بین میره
بلکه از کسی به کس دیگه منتقل میشه
!!
ممنون
مطمئنی که هرچی که هست رو جلد همون دفتر نیست؟
مطمئنی؟
واسه من که هر چی که بود همون خاطره ها بود...رو جلد و پشت جلد یکی بود
خاطره ها رو حذف کنم از عشق چیزی نمیمونه
کل دفتر همون جلدشه
خاطره ها که فقط جلد این دفتر نیست!
کل صفحاتش
تک تک کلماتش
همه چیزش
خوبیش بدیش
تلخیش
مرور همه چیزش شیرینه
:)
چی چی رو یادش بخیر!
ستم ترین کار ممکن جلد کردن دفتر کتابا بود...
اصن ظلم بود!
شاید فک کنی من خیلی شلخته بودم ولی برعکس همیشه همه چیزم مرتب بود و بی نقص...
دلیلش این بود که به اختیار خودم نبوده... البته من خودم به صورت ژنتیک یه رگه هایی از سانتی مانتالیسم و منظم بودن و با سلیقه بودن دارم ولی ژن شیطنت و شلختگیم میدونم قوی تر و بیشتره!!!
واسه خاطر همین هرچی بزرگتر شدم شلخته تر شدم و عصیان گر تر!
نه دیگهههه !
اون زمون آره
شکنجه بود
ولی الان شده جز شیرین ترین خاطرات
و آرزوی همس برگشتن به اون روزا داداشی
پس مثه منی
:دی
البته عصیانگر فک نکنم باشم
همون شلخته !
من قایمش کردم تو کشوی دلم... یه وقت پیداش نکنن...حسود زیاده...والا
پس اینجا رو بخون
http://ashghaldooni2.persianblog.ir/post/22/
خطر همیشه در کمینه
یکی ممکنه پیداش کنه یه روز !
والا !
سلام خوشحالم که از آهنگ خوشتون اومده...این آهنگ رو من نخوندم ولی اسم خواننده ش رو نتونستم پیدا کنم متاسفانه...خیلی هم گشتم ولی پیدا نشد
نمیتونم از اهنگ دل بکنم
فوق العاست !
پس حیف شد
:(
صداش کل دکوراسیون دلمو تکوند !
بارون بارون
:)
سلامم
جناب ملت سر کار میذاری
بازگشت که فیلی بود..
سلام
سر کار چیه؟
خب بایدم فیلی باشه !
http://manopezeshki.persianblog.ir/post/304
با نصب کردن این افزونه رو فایر فاکستون
اگه گودر داشته باشین میتونین اد کنین وبی که فیلیه و خیلی راحت از گودر دنبالش کنید !
بدون این افزونه
گودرتون هم فیلی میشه تا اونجایی که من میدونم
بازم دوست داشتم این جمله رو
قربون شما پونه جان
:)
حالا چرا بغضت میگیره وقتی میای اینجا؟
چقدر هوای دفترچه هامو داشتم
حیف اونزمان بفکر خاطره نبودم
گاهی میرفتم برگه های رنگی پوشه های بابا رو بی اجازه برمیداشتم ک روی دفترم فرق داشته باشه
دوستداشتم دفتر من فقط دفتر من باشه
بعدش اگه گوشه اش تامیخورد ارنجمو محکم میذاشتم روش که صاف بشه
یا هم سریع میومدم میذاشتم زیر صندلی میشستم تا صافش کنم
آرههههه
آی گفتی !
اگه کاغذی دفتری از وسایلم تا میخورد میذاشتم زیر فرش و مینشستم روش تا صاف بشه
الانم دفتر نوشته هات خاصه و فرق داره !
تاریکخونت
:)
نذار کم رنگ باشه اینطوری
:)
زیبا...
واقعا همینه... واقعا همین کار رو باید کرد
قربونت شازده
ممنون
:)
ولی الان جلدای آماده ی رنگ و وارنگ اومده
دیگه هیشکی برای این چیزا وقت نمیذاره که !
همه چی شده یکبار مصرف
حتی خاطراتمون
دوپستی شدن صفحه خیلی حرکت خوبی بود ، ما که دوست داشتیم ; )
-
تصدقت
بله
حق با شماست محمد جان
:)
قشنگ .
ساغول یولداش
آما هر نه اولسا سنین یازیلاریوا کی چاتماز
:)
آره منم عشقمو با خیال و خاطره جلد گرفتم ولی متاسفانه احساساتم تا که خورد هیچ چروک هم شد.
تقصیر خودمه که توی رویا غرق شدم
نگوووو اینو !
من که هر وقت اسمتو میبینم یاد این میفتم که تو این دنیا هم میشه خوشبخت بود
:)
نه؟
مگه میشه مادر و پدر یه جفت فسقلی باشی و ...
:)
- عشق تا نخورده ات رو عشقه...
طرحای کوتاهت دارن روز به روز پخته تر میشن...محشر بود...
- "آچین و واچین عسل شیرین قصه مون هنوز ناتمومه
از اینجا به بعد کی میدونه که چی سرنوشتمونه"...
چه غم آروم دلنشینی توو صداشونه...بدجور چسبید...مرسی که معرفی کردی...
سلام حمید جان
وجودتو عشقه
:)
خیلی ممنون رفیق
لطف داری
بینهاییییت
بودنت هنوز مثل بارونه مثل قدیما پاک و روونه
از پشت این دیوار بی رحمه که بینمونه .....
:)
غم آروم و دلنشینننن
آره
همینه
از دیروز دارم میگردم اسم این حس و چی بذارم... همون که وقتی هدفونو میذارم تو گوشم و وب دلژینو باز میکنم همه وجودمو پر میکنه از وجودش
...
تصدقت علی جان ..
قربون تو ...
رفیق
در برکههای مرده که طوفان نمیشود................
نمیشود نمیشود که نمیشود !
خوش به حال ماهی تنهای تنگ خونه مادربزرگه..
ایشالا که دیگه تنها نباشه ..
خوش به حالش
آؤه
خیلی خوش به حالش
ایشالا
خوبی هاله جان؟
ماندیم در خزان و زمستان نمیشود
وبتون جالبه در نوع خودش
خیلی ممنون
ولی خب همه چی در نوع خودشون یه جورایی جالبه
:)
چقد جالب مینویسه این بازیافت ناپذیر!!!
البته هنوز فکر کنم گرم نشده !
غمم گرفت همین