قرعه ی اقبال مرا خط زده بیماری تو
گشته آرزوی من لحظه ی بیداری تو
خار چشمم شده و شکنجه میکند مرا
نبودنت ، خاطره ها ، صندلی خالی تو
تمام زندگی شده حسرت و درد و تیرگی
گم شده خورشید دلم در افق و وادی تو
درد این تنگ دلی پیاله هم دوا نکرد
ضماد زخم من فقط آن دو لب ساقی تو
منتظرم تا برسد دوباره لحظه ی وصال
بعد مرگم و در آخرت ، زندگی باقــی تو
+بدون مخاطب خاص !!!
زیبا بود علی جان...
ممنون فرناز جان
لطف داری ...
:)
صندلی خالی تو...
---
خیلی از خاطره هامو در بر میگیره
:(
پر از غم بود...
بیماری یار...
نبودن...
جای خالی....
زخم..
مرگ.
خیلی قشنگ بود علیرضا.....
دلم گرفت.
نمیدونستم شعر هم میگی
باز هم شعر هاتو بنویس اینجا
نظرت خیلی قشنگه ...
انگار دردا باعث شدن سقوط کنن کلمات و آخرش هم ... مرگ !
خیلی خیلی ممنون تیراژه جان
لطف داری...
شعر که نمیشه گفت ...
اما چشم ...
آفرین
خیلی قشنگ بود
یعنی واقعنی محشــــــــــــره
_____________________________
هنو تکمیل نشده بود چررررررااااااااااا خوندی
ممنون
خیلی خیلی ممنون
خوب علی جان فقط یکم وزنش مشکل داره بعضی جاهاش نمیخونه ....
اگه یکم روش کار کنی و جای بعضی کلماتو عوض کنی درس میشه
* : آره جون خودتتتتتتتت
ممنوننننن ... از دقت نظرتون ...
وزن و اینا رو بلد نیستم ...
ولی چشم دقت میکنم دفعه ی بعد ...
به جان اون آقاهه که تی وی نشونش میداد !
الان این مال خودت بود علیرضا؟؟
جالب بود
بله !
حالا چرا آبغوره؟
بخند بابا ... !
سلام خوب بود. این مخاطب خاص رو خوب اومدی. کلا باهاشون حال نمی کنم.
واقعا خیلی خوبه که دو ساعت شعر نوشتم همه کلید کردن رو ان مخاطب خاصه
چطوری داداش؟
شاعرش خودتون هستید ایا؟
با اجازتون بله !
:)
علی دیدی قالبت با من لجه :))
spot - light آپ کردم...
آره ... اونم بالا نیومده !
حالا من که میدونم من مخاطب خاصم چرا کتمان میکنی
ببخشید ولی من قصد ادامه تحصیل دارم !
و البته گاهی، یک چیزهای خاصی هم باید بدون مخاطب خاص باشند.
:)
از خودت بود؟ بسیار زیبا
به به آفرین مخصوصا این بیت که حفظش کردم
در د این تنگدلی پیاله هم دوا نکرد
ضماد زخم من فقط آن دو لب ساقی تو
فقط یه چیزی مطمئنی که تو اون دنیا حوری پری نمی خوای و فقط اونو می خوای؟؟؟؟؟؟؟ یه کم بیشتر فکر کن.