خورشیدم ... بارانم ...

وقتی بر زمستان قلبم تابیدی ...

وقتی بر کویر تنهاییم باریدی ...

حتی گل های بی زبان قالی اتاق هم جوانه زده بودند ...

میشنیدم نغمه ی مرغ عشق قاب عکس میخ شده به دیوار را ...

بهار شده بود ...

... بهار ... تو ...


نظرات 9 + ارسال نظر

زمستان بودکه آمدم تا ببینم در دنیا چه خبر است
کویر را برای تنهایی اش دوست دارم
گل های قالی را آب دادم تا وقتی بیاید جوانه زده باشد
زمستان و بهار و تابستان و پاییز تنهایم فرقی نمی کند عاقبت چه خواهد شد

:)

راست میگی علیرضا
وقتی که عاشقیم همه ی فصل ها بهار است
بهارت جاودانی
بهاریه هایت ماندگار
عشقت تا همیشه بر قرار

:)

Knight 1390/04/01 ساعت 03:11 http://funoos.blogfa.com/

عاشق شدی؟!
شیرنیش پس کو؟؟؟
من نمیدونم! یکی بالاخره باید شیرنی بده!!! بابام گفته حق نداری گرسنه برگردی خونه...

به قول یکی
کووووفت !

این پست بالایی چقدر تلخه علیرضا
دلم هری ریخت...

از مرگ؟
حقیقته خب !

کاش به همین راحتی همه زمستونا بهار میشد علیرضا....کاش زندگی به همین آسونی بود....کاش عشق همینقدر کارساز بود....
اما همه اینا فقط کاش....فقط...

پست بالایی تلخ....ولی دوسش داشتم....شاید حال این روزام تو وجود پست تو باشه...


آسون نیستا ...
اصلا نمیشه گفت آسون یا سخت ...
نمیدونم ...

هاله 1390/04/01 ساعت 09:27

مگه زمستون چشه که همه دل همه عاشقا بهاری میشه ؟!

من خودم عاشق سینه چاک زمستونم با دونه های برفش ...
منظر از بهار ... بهار دلم بود و بهار زندگی ..

چه حالو هوای امروز منه

:)

چند وقتیه این سبک شعرا و نوشته هارو نمیفهمم...اینجوری راحتترم...نمیتونم توضیح بدم چرا...چند وقت دیگه که از حس کابوس-رویاش بیرون بیای خودت دلیلشو میفهمی...

.... !

آره وقتی آدم عاشق می شه همه چی عالیه. حتی چیزای بد هم خوب میشن.
فقط خدا کنه بعدش یهو از خواب بیدار نشه بگه ای وای چه غلطی کردم.

چی بگم والا !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد