HarvEst


باران بوسه هایش تمامی نداشت ...

یکپارچه محبت میشد و میتابید بر وجود معشوقه اش ....

با هر نوازش ... دانه ی آرامش در دل زن میکاشت ...

... جوانه زد ... سبز شد عشقشان ...

دیری نگذشت ...

فصل درو که رسید ...

شـ.ـهوتش را برداشت کرد و ...

...

رفت ...




پی نوشت :

رفت ...

پی محصول دیگری ...

شاید ...



پی نوشت :

خیلی وقتا جای زن و مرد بین این سطرها عوض میشه ...

جای شکار و شکارچی ...

مگه نه ؟

...



نظرات 15 + ارسال نظر

بعله...جای صید و صیاد عوض میشه...و ما میباریم ..رو به آسمان.....ما که نه.....دلمان میبارد....

پشت این پنجره هااا
داره بارون میباره ...
الان ...!

قشنگ بوود ...

ممنون !

سپیده 1390/02/23 ساعت 17:21 http://1394a.persianblog.ir

جای شکاروشکارچی....
آره موافقم...

ژاکلین 1390/02/23 ساعت 23:52 http://17pm.blogfa.com

نه!
قبول ندارم.......این عشق نیست!

منم نگفتم عشقه !
!
همش حرف .... !

وانیا 1390/02/24 ساعت 23:28 http://BFHVANIYA.BLOGSKY.COM

ممنون که اومدی و منو با اینجا آشنا کردی
واقعا جالب بود
نوشته ی قابله تاملیه

:)

حباب 1390/02/25 ساعت 14:51 http://baharetaze.blogfa.com

سلام...
یه حقیقت ناب با زیباترین روش بیان شده.خیلی خوب بود.خیلیییییییی!

ممنون
سپیده بانو ...
:)

زندگی شاید اون جشنی نباشد که آرزویش را داشتی اما حالا که به آن دعوت شدی تا میتوانی زیبا برقص.

... !

آذر 1390/02/26 ساعت 09:56 http://likerain.blogfa.com

و زمین شکست نمی خورد . سترون نمی شود. باز با باران بوسه بارور می شود . باز محصول می دهد و باز رنج باروری و رویش را به دوش می کشد ... شاید روزی کسی از پس برداشت محصول ماند و عاشق شد .اگر کسی هم نماند سرشان سلامت ... زمین با زایش مهر زمین است . با عبور شکست نمی خورد.

:)

سروش 1390/02/27 ساعت 02:16 http://kooyearamesh.blogfa.com

سلام
تا بوده همین بوده..

سلام ...
آره ...

سلام
اوه
راست میگی
در ادمه صحبتهای تیراژه باید بگم ناله و نفرین ها هم گاهی تا به آسمون با اشکها روانه میشه

حق با شماست !

خیلی عالی مینویسی علیرضا واقعا لذت بردم از خوندن نوشته هات

ممنون
شما زیباتر مینویسید ...

محشر بود...

:)

شکارچی شهوت ران زن و مرد نداره...همیشه تورش پر نقش و نگارو حیله است

:|

اگر زاده عشق نباشند آدمیان ،همین تسلسل بظاهر آرامبخش تداوم دارد تا منتهای تخریب روح و روان انسانها .
به یقین مترسکهایی در آغوش یکدیگرند

خاک بازی 1390/04/21 ساعت 20:31

آتشی که گندم زار را سوخت
بر نمی گردد
به خرمن دیگری می رود ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد